طرح شبهه:
عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابي، در مقالهاش با عنوان « قصة حرق عمر رضى الله عنه لبيت فاطمة رضى الله عنها» كه در سايت «فيصل نور» آمده، در باره روايت محمد بن جرير طبرى و تهديد عمر براي آتش زدن خانه فاطمه سلام الله عليها مىنويسد:
2 - «حدثنا ابن حميد قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال أتى عمر منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه» (تاريخ الطبري2/233).
في الرواية آفات وعلل منها:
جرير بن حازم وهو صدوق يهم وقد اختلط كما صرح به أبو داود والبخاري في التاريخ الكبير (2/2234).
المغيرة وهو ابن المقسم. ثقة إلا أنه كان يرسل في أحاديثه لا سيما عن إبراهيم. ذكره الحافظ ابن حجر في المرتبة الثالثة من المدلسين وهي المرتبة التي لا يقبل فيها حديث الراوي إلا إذا صرح بالسماع.
عمر، به طرف منزل علي [عليه السلام] كه طلحه و زبير و گروهى از مهاجريان نيز در آن بودند آمد و گفت: به خدا سوگند! براى بيعت با ابوبكر بياييد و گر نه خانه را به آتش مىكشم. زبير شمشير به دست بيرون آمد؛ ولى ناگهان بر زمين افتاد و شمشير از دستش افتاد، به وى حملهور شدند و او را دستگير كردند.
در اين روايت آفتهايى است كه يكى از آنها وجود جرير بن حازم است؛ اگر چه وى راستگو است؛ ولى گاهى دچار وهم و اشتباه شده و درست و نادرست را آن چنانكه ابوداوود گفته است بهم مىآميخته است.
دومين آفت مغيرة بن مقسم است كه ثقه است؛ ولى احاديث او مرسل است. ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلسين كه رواياتشان پذيرفتنى نيست، قرار داده است؛ مگر اين كه تصريح به شنيدن كرده باشد.
اشكالات ديگرى نيز مطرح شده است؛ از جمله گفتهاند: سند روايت «تاريخ طبري» در ابتدا و انتها، دو اشکال دارد؛ زيرا نخستين راوى آن يعنى ابن حميد، متهم به دروغ پردازى است و آخرين راوى نيز خود شاهد آن ماجرا نبوده و با واسطه روايت مىکند؛ لذا روايت هم ساختگى است و هم منقطع.
نقد و بررسي:
|